بنام خدا
عدل را به معناى توازن و میزان نوشتهاند، در روح آدمى این مزاج و اعتدال دیده مىشود و اگر بهم بخورد، اختلالات روانى وناراحتىهاى رفتارى ظاهر مىگردد، در اجتماع نیز باید چنین تعادلى برقرار شود و همه از لحاظ تمامى حقوق مادى و معنوى، وظایف، توانایىها و مانند آن در حالتى از توازن و اعتدال بسر ببرند. امتیازات این جامعه به تقواست نه چیز دیگر. البته حق ثابت است و قابل تغییر و تبدیل نمىباشد امّا عدل رساندن این حق به صاحبش مىباشد، نظیر کارى که دستگاه گردش خون مىکند و غذا و اکسیژن به تمامى اعضاء و جوارح بدن مىرساند و به هر عضو مطابق شایستگى و لیاقت و نوع فعّالیت رسیدگى مىکند و این نظام پیچیده بدن آدمى خود از عدالت پیروى مىکند و گرنه شخص بیمار است و باید معالجه شود، حضرت على(ع) براى اجراى عدالت در جامعه و رسانیدن حقوق مردم به خودشان و نیز بر نتابیدن این شیوه توسط دنیا طلبان و افراد حریص و سرانجام بر اثر خوى جهالت و تعصّب خوارج که از مسیر اعتدال خارج شده بودند، به شهادت رسید.
وقتى پذیرفتیم کار عدل این است که موازنهاى ایجاد مىکند پس باید تفاوت و اختلاف هم وجود داشته باشد تا میان آنها تعادل برقرار گردد. عدالت اقتضا مىنماید که اختلافهاى طبیعى را به رسمیت بشناسیم و در مقدرات تفاوتها را در نظر گیریم مولوى مىگوید.::
عدل وضع نعمتى بر موضعش
نى به هر بیخى که باشد آبکش
شهید آیت اللّه مطهرى مىنویسد: «معناى عدالت این نیست که همه مردم در محصول رنج و زحمت و کار یکدیگر، شریک باشند و مانند اعضاى یک خانواده هر کسى، هر چه به دست آورد، بى مضایقه در همان خانه خرج مىکند و جیبها یکى است البته ممکن است گاهى (نه همیشه) علایق خانوادگى تا این اندازه صمیمیت به وجود آورد، کما این که علایق ایمانى هم احیاناً همین مقدار صمیمیت بوجود مىآورد، امّا نمىشود حکم کلّى کرد و این را به صورت قانون ذکر کرد. این فوق عدالت و مساوات است، احسان است و فضل، عدالت رعایت استحقاق است... عدالت آن است که تحت قاعده و قانون درمىآید. معناى عدالت این است که امتیازاتى که نصیب افراد مىشود بر مبناى صلاح و استحقاق باشد... عدالت تنها یک حسنه اخلاقى و یک نافله روحى نیست که از نظر فردى خوب است، این که آدم، عادل باشد، عدالت معنایى وسیعتر(دارد) شامل حقوق اجتماعى است و اسلام به آن فوقالعاده اهمیت داده و آن را وظیفه بزرگ اجتماعى مىداند. على بن ابى طالب(ع) شهید راه عدالت شد. على نه تنها خودش عادل بود بلکه مردى عدالت خواه بود... آنچه جامعه را حفظ مىکند و پایه حفظ اجتماع است عدل است...»(1)اجتماع همچون مجموعهاى است که در آن اجزاء و ابعاد مختلفى به کار رفته است و هدف خاصى از آن منظور مىباشد. باید شرایط معیّنى در آن ازحیث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت اجزاء رعایت شود و تنها در این صورت آن مجموعه مىتواند باقى بماند و به حیات خود ادامه دهد و اثرى مطلوب و مفید بر جاى بگذارد. از نظر تعادل اجتماعى آنچه ضرورى است این مىباشد که میزان احتیاجات در نظر گرفته شود و متناسب با آنها امکانات، تجهیزات و نیرو اختصاص یابد جهان موزون و متعادل است و در غیر این صورت برپا نبود، قرآن مىفرماید.
«و السّماء رفعها و وضع المیزان؛(2) آسمان را برافراشت و میزان را بر نهاد.»
بنابه نظر قاطبه مفسّرین مقصود این است که در بناى جهان، خداوند، عدالت را رعایت نموده است در حدیث نبوى مىخوانیم: «بالعدل قامت السموات و الارض؛(3) همانا آسمانها و زمین بر اساس عدل برپاست.»
عدل به معناى تناسب و توازن از شؤون حکیم بودن و علیم بودن خداوند است و ذات بارى تعالى به مقتضاى علم و حکمت خود مىداند که براى هر موجودى چه اندازهاى لازم و ضرورى است، معناى دیگر عدالت رعایت تساوى در استحقاقهاى مشابه است، رعایت حقوق افراد نیز در مقوله عدالت قرار مىگیرد یعنى اشخاص در مقام مقایسه با یکدیگر حقوق و اولویتهایى دارند که مىتواند بناى عدالت قرار گیرد، همچنین براى رسیدن جامعه به سعادت و خوشبختى باید این مسایل رعایت گردد که وجدان هر فرد آن را تأیید مىکند(4) مولوى مىگوید:
عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش
ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعش
عدل چه بود؟ آب ده اشجار را
ظلم چه بود؟ آب دادن خار را!
مرحوم مولا مهدى نراقى این توازن را به شکل دیگر ترسیم مىنماید: عدالت عبارت است از ائتلاف همه قوا و اتفاق آنها بر فرمانبرى از عقل به طورى که کشمکش از میان برود و فضیلت مخصوص هر یک حاصل شود و شکّ نیست که اتّفاق و اعتدال همه قوا، کمال آنهاست نه کمال قوّه عملى به تنهایى. مگر این که گفته شود ائتلاف صرفاً در به کاربردن هر یک از قوا بر وجه شایسته و مناسب خود تحقق مىیابد و به کار انداختن هر قوّهاى و لو قوّه نظرى از جانب قوّه عملى است زیرا شأن و کار او به کار انداختن این قوا در جاى شایسته و در خور آنها به نحو اعتدال است و بدون این معنا صدور فعل از قوه تحقق نمىیابد. عدالت مستلزم ملکات سه گانه یعنى حکمت، عفت و شجاعت است. اعتدال اخلاقى به منزله توازن در مزاج است. هنگامى که این حالت سه گانه حاصل گردید براى عقل عملى قوه تسلط و تدبیر نسبت به همه قوا حاصل مىشود، به طورى که همگى فرمانبر او مىشوند و او هر یک را به مقتضاى رأى خود به کار مىبرد. پس اگر عدالت را عبارت از خود این قوه یا خود تدبیر و تصرف در بدن و امور منزل و شهر بدانیم، بدون دخالت ملکههاى سه گانه، در این صورت عدالت صرفاً کمال عقل عملى خواهد بود. در هر حال عدالت و ملکات ملازم یکدیگرند و حصول آن متوقف است بر وجود ملکات و آمیختگى آنها و این سه، اجزاى عدالتند.(5)
پی نوشت ها::
1: یادداشتهاى استاد مطهرى، ج 6، ص 252 - 249.
2: سوره الرحمن، آیه 7.
3: تفسیر صافى، ذیل آیه هفتم از سوره الرحمن.
4: نک: عدل الهى، شهید مطهرى، ص 61 و 63.
5: ترجمه جامع السعادات (علم اخلاق اسلامى)، مولا مهدى نراقى، ترجمه دکتر جلال الدین مجتبوى، ج 1، ص 98 - 97.
منبع:: غلامرضا گلی زواره